تمایش نامه تئاتر -34 صفحه
((فایل Word و قابل ویرایش می باشد.))
بعد از پرداخت به راحتی همان لحظه می توانید آن را دانلود کنید.
تمایش نامه تئاتر-مشترک مورد نظر
Theatrical play - the target audience
(((( تحقیق های سایت حاصل زحمت محققین سایت می باشد و اینترنتی نیست.))))
آدمهای نمایش
بخش اول
رامین 35 ساله
هلیا 25 ساله
بخش دوم
محسن 30 ساله
ندا 24 ساله
بخش سوم
بهنام 35 ساله
سیما 30 ساله
صدای زنگ خانه چند بار به صدا در می آید.
رامین- بله؟
هلیا- آشتیانی هستم
رامین- آشتیانی؟
هلیا- آشتیانی... همون که گوشیش رو پیدا کرده بودین
رامین- آهان.. آهان... سلام، ببخشید، نشناختم...
هلیا- خواهش می کنم
رامین- ببخشید خوابم برده بود، خیلی وقته پشت در هستین؟
هلیا- یه ده دقیقه ای هست
رامین- ببخشید تو رو خدا
هلیا- نه شما ببخشید... مزاحم خوابتون هم شدم
رامین- نه بابا، تازه ساعت ششه، من اتفاقا منتظرتون بودم که خوابم برد... تشریف بیارید داخل
هلیا- نه خیلی ممنون
رامین- تعارف نمی کنم، بفرمایید یه چایی چیزی...
هلیا- نخیر ممنونم
رامین- اجازه بدید الان میارم خدمتتون گوشیتون رو
رامین از صحنه خارج می شود و بعد از چند لحظه برمی گردد.
رامین- شرمنده تو رو خدا... راستش من عرض کردم که خدمتتون... کارگر داشتم برای تمیزی منزل، البته مادرم هم همراهش میاد، من خودم نبودم خونه، گوشیتون رو همینجا کنار تلویزیون گذاشته بودم، الان هرچی می گردم نیستش، اینا همیشه وسایل رو جابجا می کنن... اجازه بدین من یه زنگ بزنم به کارگره... ببخشیدا
هلیا- نه بابا...
رامین- در دسترس نیست
هلیا- کاش از مادرتون بپرسین
رامین- مامانم همین پیش پای شما رفت، موبایل نداره، باید صبر کنم برسه خونه... این کارگره حتما تو مترویی چیزیه که خط نمی ده.. شما یه چند لحظه تشریف بیارید داخل
هلیا- نه مزاحم نمی شم... من می رم یه کم دیگه برمی گردم
رامین- مزاحم نیستین... تا یه چایی بخورین پیداش می کنم الان بازم می گردم
هلیا- مطمئنین مزاحم نیستم؟
رامین- نه بابا، چه مزاحمتی؟ راحت باشین... بفرمایید من برم یه چایی بزارم
هلیا- تو رو خدا زحمت نکشین
رامین- راحت پیدا کردین؟
هلیا- بله سرراسته آدرستون
رامین- آره خوش مسیره، به مترو هم نزدیکه، با مترو تشریف آوردین؟
هلیا- نه با ماشین خودم اومدم
رامین- من نه که خودم رانندگی نمی کنم فکر می کنم همه با مترو اینور و اونور می رن
هلیا- البته واقعا تو تهران مترو خیلی راحتتره
رامین- بله نه صدای ماشینی نه ترافیکی
هلیا- ما بد عادت شدیم دیگه، تنبل شدیم... حالا کجا بود گوشی من؟
رامین- تو رستوران دیگه
هلیا- یعنی روی میز؟
رامین- بله شما رفته بودین، جا مونده بود
هلیا- کاش تحویل رستوران می دادین
رامین- عبدا... دیگه عمرا روی گوشیت رو می دیدی... برام پیش اومده که می گما.... تو سوپرمارکت موقع حساب کردن گوشیم رو گذاشتم کنار ترازوی یارو... اگه شما دیدینش منم دیدم گوشیم رو... نه من اعتماد ندارم... راحت می تونن بگن مشتری برده... غیر اینه؟